ناصر حسنی ، مانند دیگر عاشقان کردستان
زنده است !
ایرج عبادی
دلسوزی نکنید و ترحمی نداشته باشید! ، بلکه صرفا" عادل باشید.
زیرا عدالت یگانه چیزیست که انسان بیگناه خواستار آنست !
جبران خلیل جبران
خبرکوتاه بود. باراول نبود که خبرهای کوتاه جانسوز را می شنیدم. مرگ عزیزی دیگر، مردی در عرصه قلم و مطبوعات کردی. ابتدا باورش نکردم. عزیزی که این خبر را درپیامی فرستاد. میدانست ناصر را مانند دیگر قلم بدستان صادق و پرتلاش و زحمت کش کردستان دوست دارم. گاهی با هم به شوخی می نشینیم! گویا باز سربسرم میگذاشت! با دو دلی و نگرانی که به او زنگ زدم! با اندوه صحت خبر را تایید نمود. هنوز باور نمی کنم. " نه، من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم." انگار دیروز بود. که تازه به هفته نامهی سیروان آمده بود. جوانی پر شور که با مهربانی ولبانی لبریزلبخند حرف میزد. دوستی وهمکاریمان از همانجا گل داد. قبلا دربخش برنامه رادیو کردی در تهران کار کرده بود. با فروتنی مسئولیت بخش کردی هفته نامهی سیروان را سالها به عهده داشت. جواب پیام تسلیت من برای دوستان با اندوه وناباوری همراه بود. ناصر، کردستان و قلم بدستان را دوست داشت. نگاهش به تحولات کردستان ایران، عراق ، ترکیه و سوریه کنجکاوانه ، جستجوگرانه و مداوم بود. همکاری دوستان قلم بدست کرد با او به خاطر برخورد مودبانه و گرمش کم نبود ، حتی اگر با نقطه نظرهای او هم خوانی نداشتند. روزی که بعد از بیماری جلال طالبانی ، رییس جمهور مردمی کرد کشور دوست و همسایهمان عراق " مقالهی مام جلال، "چریک دیپلمات " را نوشت. در جواب دست مریزاد من گفت: مام جلال درعراق یعنی، صلح، آشتی، دمکراسی و باز دارنده جنگ های فرقهای و برادرکشی! وجودش برای مردم و کشور فدراتیوکشورعراق یک موهبت است." حرفش را تصدیق کردم. اکنون ناباورانه بی ادامهی نوشتههایش، در سن جوانی سی وهفت هشت ساله کوچ کرد. نوشتهها وتلاش های بی وقفهاش درکناردیگر قلم بدستان عزیز و زحمت کش هفته نامهی سیروان که وجودشان و راهشان در راه خدمت به ادب کردستان ماندگار باشد، با تمامی کش وقوس های مطبوعات و زحمت کشان این عرصه که افتد ودانی ، فراموش شدنی نیست.